آدم وقتي وسوسه ميشه چه شكلي ميشه؟


غورباقه اي نزديكم نشسته ازش ساعت رو پرسيدم ...
با اينكه خودم ساعت نيز ميدارم
با اينكه حس يه پست طولاني داشتم
.
.
من خسته نبودم ...
يه فضايي به ارتفاع 2 يا 3 ميلي متري برفراز تمام نقطه هاي حساس بيب بيب بيب بيب
حتي زير انگشترهام كه اونقدرم حساس نيستن
اين همه مدت كجا بودي؟؟
آدم وقتي وسوسه ميشه چه شكلي ميشه؟
دست خودم بود چند سال ديگه هم حموم نمي رفتم
كاش بازم گم ميشدم اونجا
بيب بيب بيب بيب
.
.
بابا يكي منو برداره
.
.
منم ‹']ة‘؛<>ًٌٍَُِّْآ›‹':.ؤءأإ«»ـ‌ًٌٍ><؛‘ة

نميدونم من به اين ويرگول چه كردم كه همش داره فرار ميكنه
منم به آهستگي با صداي بيگناهي كه از ميان موهايم ميگذشت به يادگاري هاش نگاه ميكرديم

.

.

.

4 comments:

Anonymous said...

بابا وسوسه

هنوزم از كامنت ذوق زده مي شي؟

Anonymous said...

مث من شدی که دوست داشتم تا آخر عمر چشمامو ببندم و خودمو تو بغلش ببینم.

Alfons said...

باز نقاشی را عوض کردم.
آن را هم مثل قبلی ها رد کرد:
-این یکی خیلی پیر است... من یک بره می‌خواهم که مدت ها عمر کند...
باری چون عجله داشتم که موتورم را پیاده کنم رو بی حوصلگی جعبه‌ای کشیدم که
----------
manzooramo resoondam?

Alfons said...

age begi doosam nadari joojoo misham miram mishinam too baghche inghadr jik jik mikonam ke pishi biad mano bokhore
----------
manzooram in bood... gahi rahe sade ro nemibini
karaye ajib mikhay bekoni
mese ashegh shodanet
mese vasvasehat

خاکسترم را به باد بسپارید

خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در