حالا من فراری ام

شاید قبلا از این حس خوشش نمی اومد. اما این دفه فرق میکرد .
این دفه خودش اینجوری میخواست یا شایدم داشت کم کم عادت میکرد
که ازاوون قاصله بگیره
یه عادت هم اجباری هم انتخابی هم خیلی تلخ
این کاملا دیگه براش باور شده ...
یه کم که فک کنی میبینی که حق با اوونه اما ...
این آخرین باری بوود که تو این چند وقت بازم اینقد بهش نزدیک شده بوود.
چشماشو که باز کرد ...
...
برخورد لبای سردش با گوشه چشم چپش و ابروش
...
اه بسه دیگه ولش کن
اوون که خوابه
پاشو برو
نباید دو باره بهش عادت کنی.
یه عادت هم اجباری هم انتخابی هم خیلی تلخ
رفتم
ولی عصر شلوغ بوود
راننده گفت همیشه همینجووره
کاش قبل از اینکه خوابیده بوود......

2 comments:

Anonymous said...

شايد خواب بود بهتر بود

Anonymous said...

سلام
يه عادت ماً لوف

خاکسترم را به باد بسپارید

خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در