. غذا رو گذاشت تو ماکروویو
. یه کم رقصید
انگشترش رو یه بار درآورد ... دوباره کرد تو انگشتش
بیب بیب بیب بیب
... نکنه بقهمن
... نکنه بقهمن
صدای کلید اوومد
در باز شد
بیب بیب بیب بیب
در باز شد
بیب بیب بیب بیب
از در که اوومد تو
.اوومد کنار کامپیوتر غذا شو برداشت آورد
... گفته به من میگی :
دیدی گفتم :
گفت قدش بلنده موهاشم روشنه
قهوه ؟ -
قهوه ورق ...تاروت :
چی ؟ -
تاروت :
؟-
(صدای اسپیکر بلند بود )
تاروت :
!!!چی؟ تاروت-
آره :
...به من بگو من که نمیگم به کسی :
حداقل بگو ببینم پولم رو الکی نداده باشم :
من که میدونم. خداییشو بگو :
چی بگم آخه -
...دس بردار -
آخه اوون گفت برادرت عاشق شده . .پس از کجا میگفت؟ تازه گفت دختره با راه رفتنش دل تو رو برده :
سریع پنجره ها رو بست که نبینه چی کار میکنه
. عادتش بوود
...تا می اوومد کلش رو میکرد تو مانیتور
2 comments:
سلام . خوش اومدي. خوب مي پرسيدي بهت ياد ميدادم. اما حالا كه خودت اومدي . خوشحالم
سلام رفیق! خوشحالم که شروع کردی به نوشتن. ادامه بده... حدس می زنم چیزای خوندنی ای اینجا پیدا بشه
Post a Comment