نمی دونم هنووز

عین 4 سال پیشه همه چیز اما خیلی هم فرق کرده .اینکه داریوش رو رسوندیم با ناصرهمینطوری بود من دست تکون میدادم آرمین میگفت مواظب خودت باش داریوشم گفت چشم همونطوری .4 سال پیش هم ولی عصر همینطوری شلوغ بود .همینطوری 2تایی عقب نشستیم .4سال پیشم همینطوری بوود اولش فقط چن ثانیه انگشتاشون به هم میخورد .بعد دیگه دلش نمی خواست ول کنه دستشو .4 سال پیشم همینطوری بوود هر دوتاشون به خیابوون نیگا میکردن.من میگفتم ته دلم کاش این کوچه که توش ناصر رانندگی میکنه که خونمون توشه هیچ وقف تموم نشه . اما تمووم شد .دقیقا عین 4 سال پیش .منم عین 4 سال پیشم ...
هم خودم هم استقلالم همbf آزادیم هم toefl هم ورزشم هم اتاقم هم کتابایی که خوندم هم سابقه کارم هم
عین 4 سال پیش .همه چی همون شکلیه فقط من ...

No comments:

خاکسترم را به باد بسپارید

خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در