Subscribe to:
Post Comments (Atom)
خاکسترم را به باد بسپارید
خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در
-
يه مدتي بود خودمم از خودم خبر نداشتم. شايد يه كم خلوت تر بيام. دلم هم تنگ شده هم نشده
-
وقتی می روی دیگر خبری ازت نمی شود و من بینِ در و بینِ اختلاف دمای بیرون و درون اتاقی گیر میکنم که گاهی بسته می شود از ت...
-
خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در
6 comments:
!بدبـخـت
منم اولاش احساس خوشبختي ميكردم
اما حالا بيزارم از كامنت
گفتی قلبت تند تند می زند
این یعنی خوش بختی !
دلت اسکنر می خواهد
دلت چیزی می خواهد
این یعنی خوشبختی!
طعم غذاها برایت متفاوت اند
به خدا
اینها یعنی خوشبختی!!!
چقدر خوشبختي سادست
من الآن جزو کسايي هستم که تو رو خوشبخت کردن؟
چه جالب! پس مرتب بهت سر می زنم
اینم برای تکمیل خوشبختیت
Post a Comment