دارم از عقب میافتم

دارم از عقب می افتم
قلبم تند تند میزد درست مثل همیشه وقتی تلفن میزد و اوونجووری سلام میکرد
نمی توتستم واقییتی رو که دارم میگم تموم کنم .انگار بزرگترین دروغگو عالمم.
نفهمیدم چه جووری تموم شد
مثل همیشه خداحافظی و بعدشم نمیدونستم چی بگم .
هر وقت زنگ میزنه اینجووری من خودم خودمو مقصر میدونم.
خیلی صبووری ...
..................................................................
همه چیز مثل مواجهه با یه خوراکی عجیبه که تا حالا نخوردیش
مثل بادوم زمینی شور مزمز
قضاوت نکن اولش .
اینو میگم چون یه جورایی وقتی میگم دیگه فکر نمیکنم بهش....
......................................................................
پاکتهام کلی حرف دارن برا گفتن
عین خودم
انگار یه جوورایی اونا نزدیکترن به من
خودش میگفت یه رووزی میذاره میره
خودش میگفت یه رووز خاطره هاتو میبره از یاد .
تا کی میخوای خیره بموونی به عکس روی دیوار
کاش اسکنر داشتم
.....................................................................
من اینا رو همین جا نگه میدارم
بعد از اینکه تو ورد نوشتم دیگه اینجان ...
دیلیت میکنم .
...................................................................

1 comment:

پسر قبیله said...

دارم يواش يواش
همه حرف ها را تندي مي خوانم
مثل يه تناقض
اما
خيلي شبيه هميم
هممون
همه پسراي اين قبيله

خاکسترم را به باد بسپارید

خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در