كسي چيزي مي گويد
.
تو و رستوراني با طعم ادويه ي استوايي ِ شرق دور
من و بوي حياط ِ پشتي ِهتل
و
ته عطسه هايي تلخ و خشكيده ي ِ نازك
در دنيايي كه از يك ليوان يكبارمصرف كوچكتر است
Post a Comment
خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در
No comments:
Post a Comment