هفتگاني ميشه كه خودم رو به انتهاي اتاق آخري برده بودم
و شايد دور از ديد همگان
.
تهِ تم ِ رنگش آبي بود
گلدار ِشيك
كاش نور به خط غير مستقيم مسيرش رو طي مي كرد
و
بازم كسي درباره بلوغ حرف ميزند
اما خام
و بوي ِ آشنا
.
مشت محكمي كه انگار سيصد و سيزده ساله كه تو صورتم جاش مونده
گاهي مطمئني كه اين عاقبت پرواز ِ تو پرواز خواهد بود
.
خدايا گفته بودي منو گرمم ميكني ؟؟؟
مگه نه اينكه نگران شدن شرط دوم ِ بودن ِ
مگه نه اينكه من طناب كنفي به كمرم بسته بودم
مگه نه اينكه گاهي اوقات هول ميشم و بيشتر وقتها باز هم هول ميشم
پرواز رو تو كيسهِ پارچه اي كه مادرم برايم ندوخته بود چند سالي ست كه نگهداري كرده ام
.
ارتباط بي بديل چشمانش
او نميدانسته كه چه كاري ميكند
و طنين صدايي تا عمق چهارده و نيم سانتي وجودم نفوذ كرد
.
كيسه پارچه اي
آبي ِ گلدار بود
خيلي هم شيك
و همون بهتره كه نور به خط غير مستقيم مسيرش رو طي نميكنه
2 comments:
تو یه مسیر غیر مستقیم نشون نور بده، اگه از اونجا رد نشد!
چقدر شیک
Post a Comment