اینجا سرده

شبها حتی بدون پناه پتویی
سرد
پر از حس تکراری خالی بودن
بازم خیره ...

باید برم پزشکی قانونی

3 comments:

آدم آهنی said...

یاد شبی افتادم که گم شدم تو کوه، با یه روزنامه که هم زیرانداز شد هم رو انداز
شانس اوردم که سردِ سرد نبود

آدم آهنی said...
This comment has been removed by a blog administrator.
koooootah said...

تو پزشکی قانونی اگه يه خاطره ديدي كه شكل من هست بهش توجه نكن فقط يه خاطره هست

خاکسترم را به باد بسپارید

خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در