حس خوشحالی من ممتد خواهد شد در این بی زمانی

دیگه صحبت از شاید و احتمالات نبوود
چیزی که این همه مدت فضای بیکران ذهنم رو پر کرده بوود
حالا دیگه خالی بوود
از همه چیز
تو تمووم عمرم اینقد آرووم نبوودم

برای اولین بار بدون هیچ مخالفتی که از نظر من پیشبینی شده بوود همیشه
اوومد
حس متفاوتی از بوودن رو تجربه می کردم
بدوون حسادتی از پییش تعیین شده
بدوون حسادتی بی دلیل

قبلا تا حالا
اگه فک میکردم یا شاید از رو حسوودی کودکانه ای حدس زده بوودم
اما الان چیزی هست که انگار سالهاست که با پووست تنم آشناس
انگار تو اعماق دلم می دوونستم
الان باورش کرده بوودم بدوون اینکه حتی بهش فک کنم
انگار سرنوشت محتووم ومختوومی بوود که بدوون هیچ چون و چرایی پذیرفته بوودمش

پام داغه داغه میذارمشوون رو سنگ کف خونه

اما هیچ وقت جرات نمی کردم فک کنم بهش
با بیشترین سرعت ممکن این تصور رو از خودم و بقیه می دزدیدم

من خوابم نمی آد

تو دسته یه آدمهایی به این زیادی من آخرین آدمی بوودم که تعجب نکرد
می خواستم تو بغل حمایت کسی بیرحمانه مست بوودم

اما من توشب عروسیش می رقصم ؟؟؟شاید با حضور نامتناهی من دربین همگان

راز عجیبی هست تو داستان عشق آدم ها
و من هم

زمان ایستاده
حس خوشحالی من ممتد خواهد شد در این بی زمانی

بیرحمانه مست و خواهم رقصید

3 comments:

مانی زانیار said...

رقص بی رحمانه ای هست اما عجب حکایتی که تو عروسیش شرکت کردی چقدر تو قوی هستی .

koooootah said...

حس :رقصنده اي كه رقص رو فراموش كرده و ازش ميخوان براي شادي مبهمي يا غم مخصوصي برقصه

Anonymous said...

No matter what do thay want ? I want it , and will find it !

خاکسترم را به باد بسپارید

خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در