در را که باز کردم، باد چنان میَبَرَدَم که مپرس
سی و هشت وقتِ دیگر
اعتیادِ دوباره و بیماری پاییزی ام را باران، می بارد
و
خودم را غرق می کنم در اضطرابِ این همه یِ نزدیک بودنِ هراسناکت
سی و هشت وقتِ دیگر
اعتیادِ دوباره و بیماری پاییزی ام را باران، می بارد
و
خودم را غرق می کنم در اضطرابِ این همه یِ نزدیک بودنِ هراسناکت
.
زندگی دکمه بازگشت ندارد و مرغ همسایه هم فعلا که غاز است
زندگی دکمه بازگشت ندارد و مرغ همسایه هم فعلا که غاز است
و
مشکل ما همواره اینه که نمی دونیم کِی، چی رو به کی گفتیم
مشکل ما همواره اینه که نمی دونیم کِی، چی رو به کی گفتیم
.
3 comments:
اگه یه وقت خواستی بگی "همه ش" رو بگو
و اینگونه گذشت و می گذرد ولی شاید فردا ...
بازگشت
Post a Comment