سه ثانيه به دو ِعصر

صبحانه ي سفيد و قرمزي مخلوط از مبوه هاي استوايي

با طعم شور و ويژه ي مورد هيزي قرار گرفتن

بعد از ساعتها انتظار طولاني در رخت خواب

در كمايي كه 3 روز ديگر طول مي كشد

بويي آشنا تو را بيدار كرده

و

پرستار بخشي كه از تعجب فرار مي كند

از پله هاي فرار نارنجي ِ پشت ِ ساختمان ِ بلند ِ چهارده طبقه اي كه هرگز بيمارستان نبوده

و

نخواهد بود

.

سايه ي لباس بنفشي روي زمين

شورت اسليپ سياه و طوسي ck

و باراني كه

همه ي زحمت هاي چند ساله ات براي بدست آوردن توجه كسي در فضايي پوشيده از كاشي 15 در 15 سفيد

را خيس ميكند

.

اِ

اين چرا بر عكس ِ

و

با من يا با كس ديگري

مي خنديم

.

و

به سادگي يك علامت سوال تمام ميشوي در جريان شش ماه و هفت روزي كه وسوسه اي را از رطوبتي نه چندان سرد احساس مي كني

87.1.31

( نوشته ي بالا هيچ گونه اشتباه تايپي ندارد )

( براي كاوه )

3 comments:

Milad said...

سلام پسر من برگشتم

Anonymous said...

منم سلام !
فكر ميكنم همه اينها به عمران ربطي داشته باشه

Anonymous said...

باز هم سلام
ببین اینجا هم می خواهم همان حرفم را بزنم دوباره پس بگذار مثال بزنم:
شورت اسلیپ سیاه و طوسی CK
میتوان آن را اینطور نوشت:
پارچه ای سیاه که اگر سی کی اش نبود، نمیفهمیدم چیست
یا:
سیاه،توسی، اسلیپ، سی کی
که این دومی مقطع هم هست

خاکسترم را به باد بسپارید

خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در