هیچ وقف شده حسودی کنی اما ندوونی به چی ؟؟؟؟

اصلا معلوم نبوود که چه اتفاقی میخواد بیوفته
منگ منگم
پیش خودم میگم دیگه چی خبر
اما هیچ جوابی براش ندارم .هی توی فکرم دنبال دلیل میگردم
این دفه رو واقعا دیگه گیر کرده بوودم .بدجووری حسوودی میکردم
اما به چی نمیدونم .
هیچ وقت تا حالا چیزی اینقد تاثیر نذاشته بوود رووم
همیشه آرزوم پرواز بوود . هواپیما رو تا وقتی که کاملا توو تاریکی گم شد دنبال میکردم


سکووت سختییه
فقط صدای کیبرد میآد .
کاش رفته بوودم ...اما
دور خودم می چرخم و فک میکنم که دلم میخواست با یکی حرف بزنم
دلم میخواست خدا بهم نزدیک بوود . کاش خدا بقل دستم میشست و می گفت این کارو بکن اونو نه.

No comments:

خاکسترم را به باد بسپارید

خیس و مرطوب لباس زیرم و بر زمین نیمه جان سپر فرسوده ی من خشاب اسلحه ی چوبین م حد فاصل این رفت و آمد می رفتم از راه به راه از در به در